۱۳۸۷ فروردین ۲۶, دوشنبه

من خیلی مهم هستم



وقتي كه من به دنيا آمدم ؛هيچ پادشاهي دستور نداده بود كه هر پسري در اين روز متولد ميشود ؛كشته شود.وقتي من به دنيا آمدم كسي يك سبد چوبي آماده نكرد؛مرا توي يك ملافه سفيد و تميز نپيچيد ؛توي سبد نخواباند و به آب نينداخت....

من آن نوزادي نبودم كه وقتي متولد شد ميتوانست صحبت كند در حالي كه توي گهواره بودم اما دندان نداشتم.....

من در جواني ام بتهاي بتكده را نشكستم و هيچ پادشاهي دستور نداد كه مرا در آتش بيندازند.پدرم خواب نديد كه مرا قرباني كند و من تيزي و شفافيت چاقوي مهرباني اش را بر گلويم تجربه نكردم...

من هرگز زبان تمام حيوانات را بلد نبودم و نميدانستم مورچه ها چه ميگويند......اگر كسي حرفهايم را قبول نكند عصايي ندارم كه به زمين بكوبم و اژدهايي شود تا به حرفهايم ايمان بياورند......

من هميشه در همين چهار ديواري زندگي ميكنم.هميشه روي همين زمين ميخوابم.اگر اشتباهي كنم يا حرفي بزنم كه خدا از آن دلگير شود؛مرا توي شكم ماهي نمي فرستد.....

پيراهن من ساده و آبي رنگ است.هميشه بوي عطري ميدهد كه اگر فراموش نكنم به آن ميزنم.ولي اگر روي چشم كسي كه نابيناست بيفتد؛شفايش نميدهد.من اگر به مرده اي دست بزنم او همچنان مرده است......

من آدم مهمي هستم.خيلي مهم.اين را با اطمينان ميگويم.با صداي بلند جلوي آينه به خودم ميگويم.اين را در چت رومها و در تمام خيابانها و كوچه پس كوچه هاي شهرمان فرياد ميزنم تا همه بدانند كه مهم هستم و مهم هستند...با اينكه معجزه اي ندارم مهمم..با همين لباسهاي ساده كه بوي عطرميدهند مهمم.اگر چه مثل خيليهاي ديگر هستم.غذا مي خورم.خسته ميشوم؛ مي خوابم؛ميدوم؛زمين مي خورم ؛تب ميكنم؛دل درد ميگيرم ..ميميرم...اما باز هم مهمم.

اين را از آنجايي ميگويم كه آفريده شده ام.ميشد كه نباشم.ميشد كه هيچ نشاني از من در اين دنيا نباشد.ميشد كه به دنيا نيايم تا كسي شاد نشود و مادرم نه ماه يك خجم گوشتي بزرگ را با خود به اين ور و اون ور نكشد.ميشد توي دفتر هيچ معلمي جلوي نام و نام خانوادگي من علامت حاضر نباشد.ميشد پسر عموي هيچ كس نشوم و در هيچ كلاسي كنفرانس ندهم.هيچ كس نمي پرسي چرا؟؟؟؟هيچ كس هم جاي خالي مرا احساس نميكرد....

اما با اين همه خدا تصميم گرفت كه باشم.خدا تصميم گرفت كه مرا ؛ خود مرا بيافريند و اين طور شد كه من مهم شدم.هر ذره كار خوب و بد من مهم شد.خدا براي هر ذره از اعمال و رفتار من ارزش قائل شد و من مهم شدم.حتي اگر در 40 سالگي به پيامبري نرسم باز هم مهم هستم...

خدا مرا آفريد.شايد هم حرف گل سرخ درست باشد كه ميگويد:خدا تو را براي من آفريد.اگر تو نبودي من همه عمر جاي خالي تو را احساس ميكردم و از خدا مي پرسيدم چرا؟؟؟چرا خار نيافريدي؟؟؟؟

من با تمام خصوصياتم مهم هستم.تو نيز


هیچ نظری موجود نیست:

iqson716's shared items